جدول جو
جدول جو

معنی صفا دادن - جستجوی لغت در جدول جو

صفا دادن
زدودن چیزی و به آن جلا و رونق دادن، پاک و پاکیزه کردن
تصویری از صفا دادن
تصویر صفا دادن
فرهنگ فارسی عمید
صفا دادن
(خَ دَ)
پاکیزه کردن. جلا دادن، ستردن موی: به سلمانی رفت و سر و صورت را صفا داد، روشنائی باطنی به کسی دادن. معنویت و طهارت ضمیر به کسی دادن:
به خردی بخورد از بزرگان قفا
خدا دادش اندر بزرگی صفا.
سعدی.
، پاکیزه کردن. نظیف ساختن. زدودن از:
ساکن گلخن شدم تا وصف کردم سینه را
دادم از خاکستر گلخن صفا آئینه را.
وحشی (از آنندراج).
به صد خون جگر دل را صفادادم ندانستم
که چون آئینه روشن شد به روشنگر نمی ماند.
صائب (از آنندراج).
- سر وریش را صفا دادن، اصلاح کردن. موی زیادی را ستردن
لغت نامه دهخدا
صفا دادن
پاکیزه کردن
تصویری از صفا دادن
تصویر صفا دادن
فرهنگ لغت هوشیار
صفا دادن
((صَ دَ))
طراوت دادن، تراشیدن موی صورت
تصویری از صفا دادن
تصویر صفا دادن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صلا دادن
تصویر صلا دادن
آواز دادن مردم را برای طعام خوردن یا انجام دادن کاری، خواندن و دعوت کردن به چیزی یا امری، برای مثال کمر بستم به عشق این داستان را / صلای عشق در دادم جهان را (نظامی۲ - ۱۱۹)، صلا زدن، صلا گفتن، صلا دردادن
فرهنگ فارسی عمید
(خَ دَ / دِ کَ دَ)
آواز دادن برای طعام و جز آن. خواندن. طلبیدن. صلا دردادن
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ / رِ کَ / کِ دَ)
بهبود بخشیدن. درمان کردن. چاره کردن درد. درست کردن. تندرست کردن. به کردن از بیماری. (یادداشت مؤلف) : باز اعمال خیر و ساختن توشۀ آخرت از علت گناه از آن گونه شفا میدهد. (کلیله و دمنه).
جواب سرد فرستی شفای دل ندهد
شفا چگونه دهد چون گلاب باشد سرد.
خاقانی.
نطقش معلمی که کند عقل را ادب
خلقش مفرحی که دهد نفس را شفا.
خاقانی.
آزر ثانی منم یافته از وی حیات
عیسی دلها وی است داده تنم را شفا.
خاقانی.
یاد بهار من نفس آرمیده است
بیماری نسیم شفا میدهد مرا.
صائب.
- امثال:
اگر سخن از سخن دان پرسند شفا تواند داد. (فارسنامۀ ابن البلخی).
نه کور میکند نه شفا میدهد.
و رجوع به شفا شود
لغت نامه دهخدا
(خُ کَ دَ)
بانگ دادن. آواز دادن:
چنان ز حسن تو اجزای بزم رفت ز هوش
که گر صراحی می بشکنی صدا ندهد.
طالب آملی (از آنندراج).
رجوع به صدا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دغا دادن
تصویر دغا دادن
فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفع دادن
تصویر دفع دادن
امروز و فردا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفا دادن
تصویر شفا دادن
چاره کردن درد، تندرست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
صلاگفتن صلازدن: فرا خواندن فرا خوانی هلا گفتن آواز دادن برای طعام و جز آن دعوت کردن، آواز دادن برای طعام، خواندن، طلبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدا دادن
تصویر صدا دادن
دراهیدن آواز دادن آواز دادن بانگ دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدا دادن
تصویر صدا دادن
اصنع صوتًا
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از صدا دادن
تصویر صدا دادن
Sound
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از صدا دادن
تصویر صدا دادن
sonner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از صدا دادن
تصویر صدا دادن
звучать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از صدا دادن
تصویر صدا دادن
ses çıkarmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از صدا دادن
تصویر صدا دادن
آواز دینا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از صدا دادن
تصویر صدا دادن
শব্দ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از صدا دادن
تصویر صدا دادن
ทำเสียง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از صدا دادن
تصویر صدا دادن
kutoa sauti
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از صدا دادن
تصویر صدا دادن
发声
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از صدا دادن
تصویر صدا دادن
音を立てる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از صدا دادن
تصویر صدا دادن
klingen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از صدا دادن
تصویر صدا دادن
להשמיע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از صدا دادن
تصویر صدا دادن
소리내다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از صدا دادن
تصویر صدا دادن
mengeluarkan suara
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از صدا دادن
تصویر صدا دادن
ध्वनि करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از صدا دادن
تصویر صدا دادن
sonar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از صدا دادن
تصویر صدا دادن
suonare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از صدا دادن
تصویر صدا دادن
soar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از صدا دادن
تصویر صدا دادن
brzmieć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از صدا دادن
تصویر صدا دادن
звучати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از صدا دادن
تصویر صدا دادن
klinken
دیکشنری فارسی به هلندی